بدون عنوان
گلم تو اون شب تا صبح نخوابیدی چون هم درد داشتی هم گرسنت بود خداخاله سارارو واسمون فرستاد تابه تو شیر بده همینکه یک ربع شیر خوردی آروم خوابت برد تا عصر راحت خوابیدی.من از خاله سارا مامان آییلین جونی ممنونم که اومد بیشمون شب بردیمت دکتر تا ببنیم زردیت کم شده یا نه که خداروشکر اومده بود بایین.اون شب من تونستم راحت بخوابم.البته ناگفته نمونه که باباسهراب و مامانی کلی به من می خندیدن که واسن گریه می کردم روزا می گدشتن و تو بزرگتر می شدی روزدهم مامان بزرگ منصوره با عمه جونیات و زن عمو جان اومدن دیدنمون و واست کلی هدیه آوردن.دستشون دردنکنه.دوهفتت بودکه مامانی جونی رفت خونشون و من و تو باباسهراب تنها شدیم.اولش یکم می ترسیدم که خواب بمونم و از س...
نویسنده :
مامان سحر
18:14